زیبای آسمانی من : یک هفته ای میی گذرد که به مدرسه می روی و مادر بسیار خسته و افسرده است . می دانم می دانم اما گاهی زندگی بدجور درهم می شود و انگیزه ی من برای ادامه دادن راهی که در ذهن داشتم کمتر و کمتر. می دانی دخترم روزی که نشستی و در وبلاگت پست گذاشتی روز اوج من بود. وقتی صدایم کردی تا پستت را بخوانم مانند شمعی ناگهان ذوب مهربانیت شدم. تو بزرگی هیوا . بزرگ و دوست داشتنی. نه تنها برای من نه تنها از زبان من برای یک مادر چه چیزی شگفت آورتر از این که جگر گوشه اش متکی به نفس ، مهربان ، مستقل و محکم باشد و بتواند به خوبی از حق خود دفاع کند . افتخار سالهای عمر منی . هفته ی پیش وقتی برای سطح زبان انگلیسی آنهم به اصرار ناظم مدرسه ات رفتی وقتی...